مراقب باش رفتارت جرقه آفرین نباشد

بی حجابی وبی عفتی  در آغاز مانند تارعنکبوت است
ولی در سرانجام مانند طناب دار...

 

 

دانــه باشيــــــــم ، نـه سيـب!!

 

دانــه ها در ميانهـــر سيب محــــدودنـد

 امـــــا سيب ها در ميانهــر دانـه نــا محــدود...

 دانــه باشيــــــــم ، نـهسيـب!!

آنان چفیه داشتند... من چادر دارم....

آنان چفیه داشتند... من چادر دارم....

من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است...اما چادر از چفیه بهتر است....

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...

من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...

آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...

من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...

من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...

من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...

آنان با چفیه گریه های خود را می پوشاندند...

من در مجلس روضه با چادر صورتم را می پوشانم واشک هایم را به چادرم هدیه می دهم...

آنان با چفیه زندگی می کردند... من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم...

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...

من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

حجاب فرضیه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.

پایان مهلت

می گفتːحالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم،

خوش باشم،از همه خوشگل ترباشم
همه فقط به من نگاه کنن،
دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور

بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.
خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا ،به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم.نماز می خونم،روسری سر می کنم.
حالا کووو تا اون موقع!
خييیلی وقت دارم......
بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده،
بعد از تصادف حتی فرصت استغفارهم پیدا نکرد.
حجاب فرضیه ای است که ترک آن فرصت قضا ندارد.

انتخاب با تو است...

یک نگاه به نامحرم میتواند سالها عبادتت را بسوزاند

و یک نگاه نکردن میتواند برتر از سالها عبادت باشد

فقط یک نگاه را برگردان!

چشمت را ببند!

با خدا معامله کن!

چکهای خدا سر وقت پاس میشود

 

بانوی شهر من!

بعید می دانم مقابل نگاه مردم شهر و

میان کوچه و بازار و محله‌هایش

کسی با پوشیدن

"ساپورت"

در روز رستاخیز نیز

"support"

شود!!!

انتخاب با تو است......!!!

چـادرِ مـن

 

نـه بـرای نشـان دادن فقـر در سریـال هـای کشـورم است …

 

نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا …

 

چـادر مـن تـاج بنـدگـی مـن است …

 

سنـد زهـرایی بـودنـم را امضــا میکنـد …!

 

طعنـه هـا دلسردت نکنـد بـانــو …

بـا افتخـار در کوچـه هـای شهـر قـدم بـزن …!

مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...

مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...
مَن از جِنـــس شــــیرینَم...
مَن دُخــــــترم...
با تمام حساســـیت های دُخترانه ام...
با تَلنگری بارانـــی میشوم...
با جُـــــمله ای رام میشوم...
با کَلـــمه ای عــــــاشق میشوم...
با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم...
به راحَتی وابَــــــسته میشوم...
با پیــــــروزی به اُوج میرسم...
هنوز هم با عروسَـــــــکهایم حَرف میزنَم...
هنوزم هَم برایِشان لـــالـــایی میخوانَم...
من دُخـــــترم...
پُر از راز...
هرگز مرا نَخواهی دانِــــست...
هرگز سَرچِشــمه اَشکــــــهایم را نمی یابی...
هرگز مرا نِمیفَــــهمی...
مَگر از نَـــــــسلم باشی...
مَگر از جِنــــسم باشی...